ننگ بر دشمنان ایران

تجلى عكس خمينى در ماهى كه بر انگلستان ميتابد

پاييز سال ٥٧ برادرى كه به شارلاتانى و دروغ و فريب همتا نداشت، مچ نازك مرا بدور انگشتان قطور و كج و معوج خود كه بر اثر شليك گلوله اى در كف دست و به بهانه دريافت معافيت پزشكى فورم خود را از دست داده بود، پيچانيده و براى نشان دادن عكس خمينى در ماه مرا به حياط منزل بدنبال خود كشيد!
بباور ايشان و همفكرانش خداوند براى اثبات حقانيت خمينى و تاييد رهنمودهايى كه از نوفل لوشاتو سرازير مى نمود، دست به ترفند معجزه اى زده بود تا ناباورانى چون مرا در مقابل آنچه رفع شبهات و دفع ترديدات ميناميدندش قرار دهد. به اصرار اين برادر قلدر چاره اى جز زل زدن به ماه و نديدن آنچه وى نشانه نبود بصيرت و چشم عقل در من بود دقايقى چند گردن فراخ نموده و حتا نك پا هم ايستادم، سه سانتى نزديكتر به ماه! هيچ خبرى و نشانه اى از وجود تصوير رهبر كبير انقلاب در ماه نيافتم!
ماه بهمن فرا رسيد و خائنين به مملكت از قره باغى و فردوست گرفته تا سحابى ها و يزدى ها اين كهن سرزمين اهورايى را دو دستى تقديم قشر روحانيت تازى نموده و در انتظار عدل على ميدان را به فاتحان نهاوند و قادسيه سپردند تا آنچه هزار و چهارصد سال پيش به اتمام نرسيده بود، اينبار با قاطعيت بپايان ببرند، يعنى اضمحلال كامل شئونات ملى و تحليل ايرانيت در فرهنك بيابانى مشتى تفاله هاى در گند مانده عباسيون!
نه برق و گازى رايگان شد و نه پول نفتى به در خانه هاى ملت رسيد. در عوض هر كه از بيعت با اين خون آشام هندى سر باز زد، به جوخه هاى اعدام سپرده شدند. جنگ بهانه اى شد براى سركوب هرچه بيشتر ميهن دوستان و هر لمپن بيكار و بيعارى پست هاى حساس مملكت را بدست گرفتند. با بقدرت رسيدن طبقه روحانيت تازى، دامنه خرافات طول و عرض ناباورانه اى پيدا نمود. امام غايب سوار بر اسب سفيد شبانه سر از جبهه ها در آورد و جنگ نعمت الهى اعلام گرديد.
كسى ديگر در ماه نمى نگريست. آغا خود در ميان جمع بود و از سويى مشغول جمع آورى طلا هاى اندوخته از محرومترين اقشار و در ديگر سوى از ملت بخاطر برپا نساختن دارهاى اعدام در ميادين شهرها و كشتار خوارج عذرخواهى ميكرد. مهاجم نظامى به استيصال افتاده و از مهاجم عقيدتى برائت ميخواست. اما جنگ يزرگترين نعمتى بوده كه خداوند تبارك و تعالى منتش را بر گردن اين ملت نهاده بود.
آغايان قباپوش بجاى بازگشت به حوزه هاى تحصيلى تمام شئونات مملكت را بدست گرفته بودند و كم كم مساله عصر حجرى قيموميت مطلق در جامعه مطرح مى شد. والخ.
اينهمه از تاثيرات ماه بود. ماهى كه اگر انگليسى ها هم به آن خوب بنگرند، عاقبت خود را خواهند در آن ديد. اما اين ماه چرا از ديده مردم شامات پنهان مانده است؟
جمهورى پليد اسلامى به چنان وقاحتى حق را باطل و باطل را حق جلوه ميدهد كه مرا خواهى نخواهى بياد آن شب سرد پاييزى مى اندازد.
راستى چرا من از ديدن آن كريه المنظر در ماه عاجز بودم؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر