ننگ بر دشمنان ایران

خيانت يا جهالت در ايجاد حكومت كدخدايى اسلامى در ايران

به باور من سياست، با تمام رذالت و فريبى كه در اوست، همانند ساير علوم مستلزم فراگيرى آكادميك در بهترين فورم خود و يا داشتن تجربه اى طولانى و مستقيم در امور سياسى خاصى است. در تمام كشورهاى صاحبنام در امور سياسى، فارغ التحصيلان رشته علوم سياسي بويژه با مدارك بالاتر از كارشناسى ارشد به پست هاى پايين امور مملكتى گمارده ميشوند و سيس بر اساس ميزان تجريه در كار به مقامات بالاتر به پست هاى مهمتر با مسئوليتهاى بيشتر ترفيع يافته واندك اندك فرصت راهيابى به دفاتر مركزى ادارات و در نهايت شركت در انتخابات را بدست مى آورند.
اما پروسه مضحك و كدخدايى اسلامى به واقع كه غير اين است و افراد غير متخصص و بى تجربه تنها بشرط رابطه پست ها و مقامات دولتى را اشغال كرده اند. آيا چنين روش تقسيم قدرت دقيقن همان روشى است كه ملت بخاطر آن در سرنگونى سلطنت در ايران به خيابانها ريختند؟ بعبارت ديگر اينهمه قيل و قال بخاطر تغيير تاج به عمامه بوده است؟ با فرض چنين تئورى ملت ايران را بدون آنكه به قباى غيرت كسى بر بخورد، بايد مشتى ابله تصور نمود كه در نهايت سادگى و بيخردى فقط به ظاهر نوع حكومت توجه كرده و به تعويض لباس ديكتاتورى يا سيستم حكومتى كدخدايى تن در داده است!
ملت ايران در طول تاريخ عكس اين فرضيه را به كرات ثابت كرده است. در جريان ٥٧ عامل تعيين كننده در پيروزى مجدد آخوندها به تكنوكراتها و نظركردگان دربار پهلوى و يا بعبارت ديگر تكرار تراژدى نهاوند و قادسيه و سرباز كردن زخم چركين هزار و چهارصد ساله دشمنان ايران به اين سرزمين، توده مردم آيا با آگاهى از محتواى واقعى جمهورى اسلامى خمينى به حمايت از اين موجود سرتابسر فريب و دروغ و كينه برخاستند، يا خير به پيروى از فلسفه ماكياولى و تنها براى رهايى از اختناق پهلوى، كشور را بدون آگاهى از آنچه در انتظارشان بود به ويرانه اى مبدل ساختند؟
بر هيچ ايرانى فرهيخته اى داستان ليكيانى و سلمان فارسى و افشين و برديا و كاشانى و فردوست پنهان نيست. از ديگر سوى تعهدات واهى اكثريت مردم به اعتقادات سنتى و تحميلى دشمنان اين سرزمين و بيعت روزانه با مقدسات غير ايرانى و در نتيجه تقليل احساسات ميهنى باعث شده است كه سرسپردگان به آرمانهاى غير ايرانى بر حسب ميزان سرسپردگى خود به عوامل بيگانه پست هاى حساس دولتى را قبضه كنند. در جامعه امروز ايران مرزبندى تخصص و تجربه در بيشتر امور كاملن به هم ريخته است. از نجار و بقال و قصاب گرفته تا بزاز و آشپز و هنرمند، همه و همه در امور خارج از تخصص خود صاحب نظرى شده اند و در دفاع از حقانيت ديدگاه خويش حتا از كشيدن چوب و چماق و چاقو نيز پرهيز نميكنند.
بر هيچ كسى پوشيده نيست كه از ميان اقشار مختلف در ايران، قشر آخوند بيشترين سهم را از فروپاشى رژيم گذشته از آن خود نموده و هيچ تمايلى هم براى تقسيم قدرت از خود نشان نمى دهد. به جرات ميتوان اظهار كرد كه سردمداران حكومت آخوندى با بيش گرفتن سياست هاى غير ايرانى و ضد انسانى و زن ستيزى هدفى جز ايجاد سيستم خليفه گرى طالبانى را دنبال نميكنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر