ننگ بر دشمنان ایران

این چه آتشی است که دامن ایرانمان را فرا گرفته است؟

درست یکصد سال پس از قحطی خانمان برانداز ایران، این کهن سرزمین مهر آیین، که عشق و مهر و معرفت و مردانگی جای جای آنرا معنی کرده و خاطر تاریخ را خشنود میسازد، در آستانه انفجار قرار گرفته است.
بر هیچ انسانی پوشیده نیست ذلت و خواری که جمهوری اسلامی طی سی سال خودکامگی، دروغ و فریب بر لحظه به لحظه زندگی ایرانی انسان دوست روا داشته است.فقر و گرانی بیداد میکند و آمار خودکشی و خود فروشی از این دست به بالاترین حد خود در طول تاریخ این سرزمین رسیده است.
نفس ها را بریده اند تا خود هر چه بلندتر در عرصه سیاست های بین المللی عربده بکشند و هل من مبارز بطلبند.
دستها را شکسته اند تا مبادا انگشتان ملت از روی استیصال به مشتی گره کرده بدل شود و کاخهای جور و ستمشان رادر هم کوبد.
پاها را به زنجیر کشیده اند تا در ایستایی من و تو همو را که در حرکت است بدام بیندازند.
ذهن و فکر و اراده و خلاقیت این مردم را یا به تار دروغ تنیده اند و یا به تهدید و ارعاب فلج کرده اند.
به جرم کدام خطا و گناه تاریخی، این نسل اینچنین در آتش فقر و نداری و ذلت و خفت باید بسوزد؟
هشت سال جنگ بی هدف کافی نبود؟ آنهایی که نسخه جنگ را مینوشتند و جنگ را نعمت خدا میدانستند کدام جوانشان را در عملی شدن شعار - صدام باید برود - از دست دادند؟ میلیونها شهید و مجروح و آواره آن جنگ خانمان برانداز، جان و مال و هستی خودشانرا فدای یکدندگی و خودخواهی آخوندی کردند که بی پروا از بی اهمیت بودن جان و مال و ناموس آنان سخن گفته بود. هشت سال جنگ، خون و خونریزی تمام شد و نه صدام رفت و نه راه قدس به کربلا گره خورد. مردم با متانت خاصی که مختص ایرانیان است تمام دشواری ها را بجان خریدند به امید اینکه پس از پایان جنگ حداقل به آب و برق مجانی برسند که از آنهم خبری نشد. در کوران همین بلبشویی که آخوندها راه انداخته بودند، برای تثبیت حاکمیت خود بر این سرزمین قانون نوشتند، نوشتند و لغو کردند، حلال حرام شد و حرام حلال بر اساس تعبیر الهی که فقط برای این قشر مخابره میشد و در نهایت عزم الله مدینه بر این استوار شد که ملت بزرگ ایران به صغر و سفاهت خود اعتراف نموده و قلاده خویشتن را بدست علمایی که از هیچکدام از علوم رایج دنیا بهره ای نبرده اند بسپارند.
آخوندی که با شیوه لباس پوشیدن خود روزهای ذلت ایران پس از ساسانیان را در چشم هر میهن دوستی زنده میکرد و از رسالت غیر ایرانی و خلافت ضد انسانی و امامت پادشاهی، قرنها دکانی بنام دین و مصیبت و دعا و آداب غسل و غیره را اداره کرده بود اینک با فکر ولایت و حکومت در آستانه نابودی کامل این سرزمین قد علم کرده است.
قدرتمندان و سیاست نویسان هر روز بر طبل جنگ و آشوب می کوبند و دیگر ملل را به چالش میطلبند تا شاید با ایجاد هرج و مرجی که امام غایبشان برای ظهور شرط کرده است فرضیه کاملا بی اساس و غیر قابل اثبات خود را به رخ جهانیان بکشند و جمهوری اسلامی جهانی را برقرار نمایند!
از دیگر سوی صدای دشمنان دیرین یکپارچگی این آب و خاک بلندتر از همیشه بگوش میرسد. میادین ورزشی به جولانگه مشتی اوباش و اراذل و باجگیر بدل شده اند که برای طرح مسایل قومی دیکته شده، مسابقات فوتبال را نشانه گرفته اند و در ترصد ایجاد آشوب هستند. آشوبی که نه فقط آب به آسیاب دشمنان ایران خواهد ریخت، بلکه دولتمردان خونخوار جمهوری اسلامی را در ریشه کن کردن هر حرکت آزادی بخش جری تر خواهد نمود.
..............
جهل و ضعف فرهنگی ما ایرانیان آتش بیار این آتشی است که دامن ایرانمان را فرا گرفته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر